گل باغ آشنایی |
قدر اهل درد،صاحب درد می داند که چیستمرد صاحب درد،درد مرد می داند که چیستهر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ماحال تنهاگرد،تنهاگرد می داند که چیسترنج آنهایی که تخم آرزویی کشته اندآن که نخل حسرتی پرورد می داند که چیستقطره ای از باده عشقست صد دریای زهرهرکه یک پیمانه زین می خورد ، می داند که چیست [ یادداشت ثابت - شنبه 92/6/24 ] [ 12:21 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
عاشقان را گرچه در باطن جهانی دیگر استعشق آن دلدار مارا ذوق و جانی دیگر استسینه های روشنان بس غیبها دانند لیکسینه عشاق او را غیب دانی دیگر استشب روان از شاه عقل و پاسبان آنسوشوندلیک آن جان را از آن سو پاسبانی دیگراست [ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/6/18 ] [ 6:15 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
زاهد برو که فرق من و تو زیاد نیستتو قانعی به نان جو و من به آب جو--------------------------------------- در دل دوست به هر حیله رهی باید کردطاعت از دست نیاید،گنهی باید کرد------------------------------------ [ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/6/13 ] [ 12:41 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
ای مفتی شهر،از تو پرگار تریمبا این همه مستی،از تو هشیار تریمتو خون کسان خوری و ما خون رزانانصاف بده کدام ،خونخوار تریم
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/6/8 ] [ 7:16 صبح ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
زآن کوزه می که نیست در وی ضرریپرکن قدحی بخور به من ده دگریزآن پیش ترای صنم که در رهگذریخاک من و تو کوزه کند کوزه گری [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/6/7 ] [ 5:52 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
این روزها نمی دانم چرا ولیدلم همچون دایره ایست
که هیچ گوشه ای برایش دنج نیست. [ یادداشت ثابت - سه شنبه 92/6/6 ] [ 12:27 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
ای دل چو زمانه می کند غمناکتنا گه برود ز تن روان پاکتبر سبزه نشین وخوش بزی روزی چندزآن پیش که سبزه بر دمد از خاکت [ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/5/8 ] [ 6:11 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش راای مسلمانان نمی دانم گناه خویش راای که پرسی موجب این ناله های دلخراشسینه ام بشکاف تابینی درون خویش راگر به بد نامی کشد کارم درآخر دور نیستمن که نشنیدم در اول پند نیک اندیش را [ یادداشت ثابت - یکشنبه 92/5/7 ] [ 11:12 صبح ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
دام دگر نهاده ام تا که مگر بگیرمشآنکه بجست از کفم بار دگر بگیرمشآنکه به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمشگرچه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمشراه برم به سوی او شب به چراغ روی اوچون برسم به کوی او حلقه در بگیرمشتابه سحر بپایمش همچو شکر بخواهمشبند قبا گشایمش بند کمر بگیرمشخواب شده است نرگسش زود درآیم از پسشکرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش [ یادداشت ثابت - دوشنبه 92/5/1 ] [ 4:31 صبح ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
افسوس که سرمایه زکف بیرون شدوزدست اجل بسی جگرها خون شدکس نامداز آن جهان که پرسم از ویکاحوال مسافران عالم چون شد [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/4/27 ] [ 2:10 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |