گل باغ آشنایی |
خسته ام من سکوت را بهانه میگیرم بی نشانم غروب را نشانه میگیرم باز غروب جمعه و دلتگی و پریشانی نمیدانم چرا اینقدر ثانیه ها سنگین گام برمی دارند و انسان را منتظر میگذارند. شاید...... بگذریم فقط کمی دلم گرفته بود. چند بیتی از شعری که هشت سال پیش سرودم تقدیم میکنم: جمعه ای دیگر ز ره آمد ولی نآمد آن صوت خروشان و جلی اوکه باخود مهربانی آورد همنوایی همزبانی آورد او که دستش کارها آسان کند آشکارآن سر فی القران کند با تو گویم اززمین یخ زده ازگل ودشت و گیاه غم زده از سیاهیهای پشت پنجره ازکبودیهاو زخم حنجره مهدی ای امید مادرهرزمان الامان و الامان و الامان البته باید بگم این شعر بیست بیت داره ولیکن بعضی ابیات با مقررات سایت جور در نمیاد. [ جمعه 91/11/13 ] [ 6:16 عصر ] [ حسن پور ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |